حامیان
بسیاری از نظریه پردازان و سیاست مداران در، غالباً، کشورهای دارای نظام سرمایه داری، بر توانایی این نظام، در رشد اقتصادی، که از طریق، شاخصهایی مانند تولید ناخالص داخلی، سطح رفاه زندگی و درجهٔ به کار گیری ظرفیتها اندازهگیری میشود، تاکید دارند.

برای نمونه آدام اسمیت برای دفاع از اینکه باید اجازه داد بازار آزاد تولید، قیمت گذاری و تخصیص منابع را کنترل کند، از این استدلال استفاده کرد. آمار نشان میدهد از آغاز سرمایه داری، سرانه تولید ناخالص داخلی شتاب نمایی را نشان میدهد.
منتقدان
منتقدان نظام سرمایه داری بر این باورند که در قرن بیستم نظام سرمایه داری پا به مرحلهای جدید گذاشته است و به نظام سرمایه داری انحصاری بدل گردیده است.
در نظام سرمایه داری انحصاری، عملاً مفهوم بازار آزاد که توسط نظریه پردازان اولیهای نظام سرمایه داری همچون آدام اسمیت مورد حمایت واقع میشد، مفهوم ابتدایی خود را از دست داد و رقابت که مفهوم کلیدی اقتصاد بازار و نظام عرضه و تقاضا بود به رقابت بین شرکتهای انحصاری و کارتلها تنزل یافت.
منتقدان اصلی نظام سرمایه داری شامل سوسیالیستها (از جمله کارل مارکس، فردریک انگلس، ولادیمیر لنین، مائو تسهتونگ، فیدل کاسترو) و آنارشیستها (مانند بنجامبن تاکر، نوام چامسکی) میشود. برخی ادیان نیز با قسمتهایی از این نظام مخالفند. مثلاً ادیان یهودی، مسیحی و اسلام، نرخ بهره را حرام میدانند.
برخی از انتقاداتی که به این نظام میشود عبارتند از:
توزیع ناکارامد و ناعادلانه پول و قدرت
گرایش به انحصارطلبی بازار
امپریالیسم و شکلهای مختلف استثمار فرهنگی و اقتصادی
پدیدههایی مانند از خود بیگانگی فرهنگی، نابرابری، بیکاری و بیثباتی اقتصادی
منتقدین براین باورند که ترکیب تجارت آزاد و داراییهای خصوصی سرمایه داران ذاتاً منجر به ساختارهای انحصارطلب میشود. مباحث اقتصاد سیاسی به مطالعهٔ این موضوع میپردازد که نظام سرمایه داری تا چه اندازه مسئول استثمار اقتصادی، جنگهای امپریالیستی، استعمارگرایانه و ضد انقلابی، همچنین سرکوب کارگران، اتحادیههای صنفی و نسل کشی است.
از جمله نقاط ضعف و یا قدرت نظام سرمایه داری دورههای بحران در این نظام است که به نظر برخی همچون مارکس نقطه ضعف آن میباشد که بر این پایه او تئوری بحران را مطرح کرد که سبب فروپاشی نظام سرمایه داری میگردد، از دید برخی دیگر دورههای بحران سبب تقویت ارکان نظام سرمایه داری میشود.
به عقیده مارکس با هر بحران پایههای سرمایه داری متزلزل میشود و در خلال یکی از این بحرانهای وخیم اقتصادی با اقدام به اعتصاب و شدت عمل کارگری، مالکیت ابزار تولید از آن معدود مالکانی که بر اثر قانون تمرکز سرمایه باقیماندهاند به هیات اجتماعیه انتقال داده میشود.
فلز گرانبها
فلز قیمتی یا فلز گرانبها عنصر شیمیایی فلزی نادری است که ارزش اقتصادی بالایی دارد. از دید شیمیایی، فلزات گرانبها کمتر از دیگر عناصر واکنشپذیر هستند، جلای بیشتری دارند، نرمتر یا شکلپذیرتر (مفتولشدنیتر) هستند، و دمای ذوب بالاتری نسبت به دیگر فلزات دارند.
از دید تاریخی، فلزات گرانبها به عنوان ارز مهم بودهاند، ولی امروزه بیشتر به عنوان سرمایه و یا اجناس صنعتی دیده میشوند. طلا، نقره، پلاتین، و پالادیوم هر یک دارای کد ارزی ایزو ۴۲۱۷ میباشند.
دلار آمریکا
دلار آمریکا واحد پول رسمی ایالات متحده آمریکا است. کنگره ایالات متحده آمریکا در ۶ ژوئیه ۱۷۸۵ دلار را پول رسمی آمریکا تصویب کرد. ششم ژوئیه سال ۱۷۸۵کنگره آمریکا (که در آن زمان، تنها یک مجلس بود) به اتفاق آرا دلار««Dollar را واحد پول آن کشور قرار داد. پیش از استقلال ایالات متحده یعنی در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶، پول انگلستان (لیره) در ۱۳ مهاجر نشین انگلیسی آمریکای شمالی رایج بود. در جریان انقلاب، آمریکائیان سکه نقرهای اسپانیا به نام «دلار» را که در مکزیک رایج بود وسیله داد و ستد قرار داده دادند و به همین دلیل نام پول ملی خود را «دلار» گذاشتند. سکه دلار نقرهای از قرن چهاردهم بیش از سه قرن به نام تالر، دالر، تلار و دلار» در اروپا رایج بود که اسپانیاییها آن را حفظ کردند و به مستعمرات خود در قاره آمریکا منتقل ساختند. اس با خط عمودی«$» که علامت بینالمللی دلار است نیز از اسپانیاییها اقتباس شده که پول خود را با علامت P (پی) مشخص میکردند و این "P" در آمریکای شمالی به تدریج و در جریان نوشتن به شکل «$» درآمد.
نقش دلار در اقتصاد آمریکا
مرکزیت دلار به عنوان ارز ذخیره ی جهانی این امتیازات چشمگیر را به اقتصاد امریکا دادهاست. امریکا ضمن داشتن کسری تراز پرداختهای عظیم، میتواند هزینه و سرمایهی مصرفی را فراتر از تولید داخلی تامین کند و به سرمایهگذاریهایی دست زند که بسیار بیشتر از اندوختههای داخلی آن است، زیرا خارجیها علاقهمندند داراییهای خود را به دلار افزایش دهند.
علامت $
علامت $ برای دلار آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر استفاده میشود. در قرن ۱۸ میلادی ps برای پزو استفاده میشد و به مرور دور حرف s و p به هم چسبیده شده و علامت $ را تشکیل دادند.
تولید ناخالص داخلی
تولید ناخالص داخلی یا GDP یکی از مقیاسهای اندازه گیری در اقتصاد است. تولید ناخالص داخلی در برگیرنده ارزش مجموع کالاها و خدماتی است که طی یک دوران معین، معمولاً یک سال، در یک کشور تولید میشود.
در این تعریف منظور از کالاها و خدمات نهایی، کالا و خدماتی است که در انتهای زنجیر تولید قرار گرفتهاند و خود آنها برای تولید و خدمات دیگر خریداری نمیشوند.
محاسبهٔ تولید ناخالص ملی
روشهای مختلفی برای محاسبهٔ تولید ناخالص ملی وجود دارد. محاسبهٔ مجموع ارزش افزوده، محاسبه با نگرش مصرف و محاسبه با نگرش درآمد، سه روش متداول انجام این کار هستند.
محاسبه با نگرش مصرف به این شکل است:
تولید ناخالص داخلی = مصرف خصوصی + سرمایهگذاری + مصارف دولتی + (صادرات - واردات)
تولید ناخالص ملی و تولید ناخالص داخلی
تا سال ۱۹۸۰ در ایالات متحده از کلمهٔ تولید ناخالص ملی استفاده میشد. هرچند تولید ناخالص ملی GNP و تولید ناخالص داخلی GDP تفاوتهای جزئی دارند. در محاسبهٔ تولید ناخالص ملی درآمد افراد خارج از کشور که به کشور باز فرستاده میشود با تولید ناخالص داخلی جمع میشود و درآمد افراد خارجی مقیم آن کشور که درآمد خود را به خارج میفرستند از آن کاسته میشود.
انتقادها به مفهوم تولید ناخالص ملی
به مفهوم تولید ناخالص ملی انتقاداتی وارد آمده است. از جمله:
تولید ناخالص ملی تولیدی را که در بخش غیر پولی اقتصاد انجام میشود به حساب نمیآورد مانند کارهای خانه داری و کارهای اجتماعی چون مراقبت از سالمندان و بیماران در چهارچوب خانواده، تولید خانگی وهزاران شبکهٔ تولید و مبادله که در اقتصاد "سیاه" یا زیرزمینی انجام میگیرد. ارزش این نوع تولید غیررسمی در برخی از کشورها ۶۰ درصد تولید ناخالص ملی محاسبه شده است.
محاسبات تولید ناخالص ملی در مورد توزیع تولید یا ثمرات آن هیچ اطلاعی به ما نمیدهند.
این محاسبات از ماندگاری و پایایی عملکردهای اقتصادی دخیل در تولید هیچ نشانههای به دست نمیدهند. برای مثال، نظام مزرعه داری آمریکا سودهای هنگفتی (برای برخی از مزرعه داران) ایجاد میکند، اما از جهت نسبت انرژی به کار رفته در نظام و ارزش کالریک خوراک تولید شده در این نظام، بسیار ناکارآمد است.
تولید ناخالص ملی خسارتهای تولید به ویژه خسارتهای زیست محیطی را به حساب نمیآورد.
با توجه به این انتقادها، این واقعیت که تولید ناخالص ملی هنوز شاخصهای اصلی سلامت اقتصادهای ملی است، از دیدگاه احزاب سبز نشانهٔ نوعی نزدیک بینی است که از توجه بیمارگونه به رشد اقتصادی سرچشمه میگیرد.
سازمان مردمنهاد
سازمان های مردمنهاد یا انجیاو (به انگلیسی: Non Governmental Organization و به اختصار: NGO) به اشکال و انحای مختلف در سراسر جهان استفاده میشود و با توجه به بافت کلامی که در آن مورد استفاده قرار گرفته، به انواع گوناگون سازمانها اشاره میکند. سازمان مردمنهاد در کلیترین معنایش، به سازمانی اشاره میکند که مستقیماً بخشی از ساختار دولت محسوب نمیشود، اما نقش بسیار مهمی بعنوان واسطه بین فرد فرد مردم (اتمهای اجتماع) و قوای حاکم و حتی خود جامعه ایفا میکند.
بسیاری از سازمانهای مردمنهاد غیر انتفاعی نیز هستند. بودجه این سازمانها از طریق کمکهای مردمی، سازمانهای دولتی، توسط خود دولت یا ترکیبی از طرق مذکور تامین میشود. بعضی از سازمانهای مردمنهاد نیمه مستقل (QUANGOs) وظایف و کارهای دولتی را نیز انجام میدهند. برخی از این سازمانها هیچ علاقهای به سیاست ندارند؛ این در حالی است که برخی از آنها به منظور تامین منافع اعضای خود صرفاً به لابیگری در دولت میپردازند.
از آنجا که اصطلاح «سازمان مردمنهاد» بسیار کلی است، بسیاری از این سازمانها ترجیح میدهند از اصطلاح سازمان داوطلبانه خصوصی(PVO) یا سازمان توسعه خصوصی (PDO) استفاده کنند.
گزارش تهیه شده توسط سازمان ملل در سال ۱۹۹۵ در خصوص حکومت جهانی نشان میداد که در آن زمان قریب به 29000سازمان مردمنهاد بینالمللی وجود داشتهاست. تعداد سازمان مردمنهاد داخلی کشورها حتی از این رقم نیز بالاتر بودهاست: حدود ۲ میلیون سازمان غیردولتی در ایالات متحده فعالیت میکنند که بیشتر آنها در ۳۰ سال گذشته تشکیل شدهاند. روسیه نیز ۴۰۰۰ سازمان مردمنهاد دارد. در هندوستان ۲ میلیون سازمان مردمنهاد وجود دارند. روزانه چندین مورد از این سازمانها ایجاد میشوند. تنها در کنیا، قریب به ۲۴۰ سازمان مردمنهاد در هر سال تاسیس میشود.
تاریخچه
اگرچه انجمنهای داوطلبانه شهروندان در سراسر تاریخ وجود داشتهاند، سازمانهای غیردولتی اغلب به همان منوال که امروزه، بویژه در سطح بینالملل دیده میشوند، در دو قرن اخیر توسعه یافتهاند. یکی از اولین سازمانهای اینچنینی، صلیب سرخ جهانی است که در سال ۱۸۶۳ تاسیس شد.
عبارت «سازمانهای غیردولتی» با تاسیس سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵ که مفاد آن در ماده ۷۱ از فصل ۱۰ منشور سازمان ملل آمدهاست، به وجود آمد.
برای آگاهی از نقش شورایی سازمانهایی که نه دولت هستند و نه کشورهای عضو سازمان به وضعیت شورایی مراجعه کنید. اولین تعریفی که از «سازمانهای غیردولتی بینالمللی»(INGO) ارائه شدهاست مربوط میشود به قطعنامه ۲۸۸ (۱۰) ECOSOC به تاریخ ۲۷ فوریه، ۱۹۵۰ : که در آن اینچنین آمده است«هر گونه سازمان بینالمللی که از طریق پیمان و معاهده بینالمللی ایجاد نشدهاست». نقش اساسی سازمانهای غیردولتی و دیگر «گروههای اصلی» در توسعه پایدار در ماده ۲۷ دستور کار ۲۱ به رسمیت شناخته شدهاست، که منجر به توافقات جدید و بازبینی شده برای روابط شورایی بین سازمان ملل و سازمانهای مردمنهاد شد.
فرایند جهانیسازی در قرن بیستم موجب اهمیت یافتن سازمانهای مردمنهاد شد. امکان حل خیلی از مشکلات داخل یک کشور وجود نداشت. معاهدات بینالمللی و سازمانهای بینالمللی از قبیل سازمان تجارت جهانی بیش از حد بر منافع موسسات مالی بزرگ متمرکز بودند. در اقدامی برای متعادل کردن این روند، سازمانهای غیردولتی با تاکید بر مسائل بشردوستانه، کمک به توسعه و توسعه پایدار تاسیس شدند که نمونه بارز آناجلاس اجتماعی جهان است که هر ساله در ماه ژانویه در داووس برگزار میشود و رقیب اجلاس اقتصادی جهان محسوب میشود. پنجمین اجلاس اجتماعی جهان در پورتو آلگر برزیل برگزار شد و نمایندگان بیش از ۱۰۰۰ سازمان غیردولتی در آن شرکت کردند...
مراحل تکامل شکل گیری سازمانهای غیردولتی
سه مرحله یا دوران تکامل سازمانهای غیردولتی توسط کورتون سال ۱۹۹۰ در نوشتهای تحت عنوان «سه دوره شکل گیری فعالیتهای داوطلبانه» شناسایی شدهاست. در مرحله اول، نوع خاصی از سازمان مردمنهاد شکل میگیرد که بر امداد رسانی و رفاه متمرکز بود و مستقیماً به افراد ذینفع خدمات امدادی ارائه میکرد. توزیع غذا، تامین پناهگاه و ارائه خدمات بهداشتی نمونههایی از خدمات این قبیل سازمانهای مردمنهاد بود. در واقع سازمان مردمنهاد در این مرحله نیازهای روز افراد را تشخیص میدادند و به برآورده ساختن آنها میپرداختند. در مرحله دوم از تکامل، سازمانهای مردمنهاد از لحاظ وسعت و اندازه کوچکتر شده و به مجموعههای مستقل و خودکفای محلی تبدیل شدند. سازمانهای مردمنهاد در این مرحله از تکامل، امکانات جوامع محلی را گسترش دادند تا بتوانند با 'اقدامات محلی مستقل' نیازهای آنها را برآورده سازند. کورتن مرحله سوم از تکامل و شکل گیری سازمانهای مردمنهاد را ' توسعه نظامهای پایدار' میخواند. در این مرحله، سازمانهای مردمنهاد میکوشند تغییراتی را در سیاستها و موسسات در سطح داخلی، ملی و بینالمللی به وجود آورند؛ آنها از نقش سابق خود که تامین و ارائه خدمات عملیاتی بود، فاصله گرفته و نقش کاتالیزوری به عهده گرفتند. به تدریج این سازمان از سازمان مردمنهاد امداد رسان به سازمان مردمنهاد توسعه و آبادانی تغییر ماهیت داد.
اهداف
سازمانهای مردمنهاد برای رسیدن به اهداف گوناگونی فعالیت میکنند و معمولاً در جهت پیشبرد اهداف سیاسی یا اجتماعی اعضا در حرکت هستند. منباب مثال، به بهبود وضعیت محیط زیست، تشویق گروهها و مردم به رعایت حقوق بشر، بالا بردن سطح رفاه اقشار محروم و آسیب پذیر یا مطرح ساختن یک برنامه مشترک و دسته جمعی میتوان اشاره کرد. تعداد این قبیل سازمانها بسیار زیاد است و اهداف آنها طیف وسیعی از موقعیتهای سیاسی و فلسفی را در بر میگیرد. حتی میتوان آن را بی شک به مدارس خصوصی و سازمانهای ورزشی نیز ربط داد.
روشها
روشها و شیوههای مورد استفاده سازمانهای مردمنهاد نیز با یکدیگر فرق دارد. برخی از سازمانهای مردمنهاد عمدتاً به عنوان عامل نفوذی و لابیگری فعالیت میکنند، اما برخی دیگر از آنها انجام برنامه و فعالیتها را مطمح نظر خود دارند. به عنوان مثال، سازمان مردمنهادی مانند آکسفام، که در زمینه فقر زدایی فعالیت میکند، تسهیلات و مهارتهای مورد نیاز افراد فقیر را در اختیار آنها قرار میدهد تا بتوانند به غذا و آب آشامیدنی دست بیابند.
سازمان عفو بینالملل که بزرگترین سازمان حقوق بشر در جهان است، نمونه دیگری از سازمان مردمنهاد میباشد. سازمان عفو بینالملل یک انجمن جهانی از مدفعان حقوق بشر را تشکیل دادهاست و بیش از ۵/۱ میلیون عضو، حامی و مشترک در ۱۵۰ کشور و مناطق مختلف جهان دارد.
شبکهسازی
انجمن بینالمللی آزادی بیان، که در سال ۱۹۹۲ تاسیس شد یکی از شبکههای جهانی متشکل از بیش از ۶۰ سازمان غیردولتی است که حق آزادی بیان را ترویج میدهند و به دفاع از آن میپردازند.
روابط عمومی
سازمانهای مردمنهاد برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود نیاز به برقراری روابط سالم با دیگران دارند. موسسات و انجمنهای خیریه از روابط عمومی پیچیدهای برای جمع آوری اعانه استفاده میکنند و در واقع آنها شیوههای نفوذ و لابیگری معمول در دولت را به کار میبندند. گروههای بزرگ و محبوب نیز به اعتبار تاثیری که بر جامعه میگذارند و نتایج سیاسی ای که میتوانند به حاصل آورند، از اهمیت سیاسی برخوردار هستند؛ در مواقع ضروری سازمانهای مردمنهاد در صدد بسیج حمایت مردمی برمی آیند.
مشاوره
بسیاری از سازمانهای مردمنهاد در حوزه فعالیت خود با موسسات سازمان ملل رابطه مشاورهای دارند. منباب مثال، شبکه جهان سوم رابطه مشاورهای با (UNCTAD) کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل و (ECOSOC) شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل دارد. در حالی که در سال ۱۹۴۶ تنها ۴۱ NGO باشورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد رابطه مشاورهای داشتند، شمار این سازمانهای مردمنهاد در سال ۲۰۰۳ به ۲، ۳۵۰ رسید.
مدیریت پروژه
آگاهی رو به رشدی در خصوص اهمیت روشهای مدیریتی در موفقیت پروژههای سازمانهای مردمنهاد در حال شکل گیری است.
به طور کلی، سازمانهای مردمنهاد خصوصی یک جامعه بخصوص یا محیط زیست را در کانون توجه خود قرار میدهند. آنها به موضوعات مختلفی از قبیل مذهب؛ کمکهای فوری و اقدامات بشردوستانه میپردازند. این سازمانها حمایت مردمی و کمکهای داوطلبانه را جمع آوری میکنند؛ آنها همچنین روابط قوی و مستحکمی با گروههای اجتماعی کشورهای در حال توسعه دارند و در مناطقی که امکان ارسال کمکهای دولتی وجود ندارد، وارد عمل میشوند. سازمانهای مردمنهاد به عنوان بخشی از مجموعه روابط بینالملل پذیرفته شدهاند. سازمانهای غیردولتی از یک سو بر سیاست گذاریهای ملی و چندجانبه تاثیر میگذارند و از سوی دیگر به طور فزایندهای مستقیماً در فعالیتهای محلی حضور دارند.
مدیریت سازمانهای غیردولتی
دو روند مدیریتی پیوند ویژهای با سازمانهای مردمنهاد دارند: مدیریت تنوع و مدیریت مشارکتی. مدیریت تنوع با فرهنگهای گوناگون یک سازمان سرو کار دارد. مشکلات بینالمللی در سازمانهای مردمنهاد شمالی که به فعالیتهای توسعه و آبادانی در جنوب میپردازند، بسیار رایج و غالب است. افرادی که از یک کشور غنی به کشور دیگر میروند، در کشور جدید روشهای کاملاً متفاوتی را برای انجام کارها مشاهده میکنند. چنین گفته میشود که شیوه مدیریت مشارکتی شیوه خاص سازمانهای مردمنهاد میباشد. این مورد ارتباط ظریفی با سازمان یادگیری دارد: تمامی افراد داخل یک سازمان به عنوان منابع دانش و مهارت تلقی میشوند. تک تک افراد میبایست بتوانند در فرایند تصمیم گیری سازمان سهمی داشته باشند و به یادگیری بپردازند تا اینکه سازمان رشد کند.
جذب و استخدام کارکنان
این طور نیست که همه مردمی که برای سازمانهای مردمنهاد کار میکنند داوطلب باشند. حقوقی که اعضای نیروهای حقوق بگیر سازمانهای مردمنهاد میگیرند کمتر از حقوقی است که در سازمانهای تجارت بخش خصوصی پرداخت میشود. کارکنان سازمانهای غیردولتی بسیار زیاد به اهداف و اصول سازمان پایبند هستند. دلیل داوطلب شدن افراد صرفاً نوع دوستی نبوده، بلکه این امر نه تنها برای کسانی که این افراد به آنان خدمت میکنند، بلکه برای خودشان نیز مزایای مستقلی در بر دارد، که از آن جمله میتوان به مهارت، تجربیات و ارتباطی که افراد از آن برخوردار میشوند اشاره کرد.
اینکه آیا مهاجران را باید به کشورهای در حال توسعه فرستاد یا خیر محل بحث و مناظره بودهاست. اغلب این نوع کارکنان را به منظور جلب رضایت اهدا کننده ای به کار گرفته میشود که میخواهد پروژه تحت حمایت را که توسط شخصی از یک کشور توسعه یافته مدیریت میشود ببیند. با وجود این، چندین عامل میتواند تخصص این کارکنان یا نیروهای داوطلب را خنثی کند: هزینه نیروی خارجی اغلب بالاست، در کشوری که قرار است آنها به آنجا فرستاده شوند جنبش تودهای وجود ندارد و عامل آخر آن است که مهارت و تخصص داخلی در چنین شرایطی دست کم گرفته میشود.
از لحاظ تعداد نیروهای استخدامی بخش سازمانهای مردمنهاد مورد مهمی محسوب میشوند. منباب مثال، کانسرن بینالمللی، که یک سازمان غیر دولتی بینالمللی شمالی فعال در زمینه مبارزه با فقر است، تا پایان سال ۱۹۹۵ میلادی ۱۷۴ نیروی مهاجر استخدام کرد و بالغ بر ۵۰۰۰ نیروی بومی آن در کشورهای در حال توسعه آفریقا وآسیا و هائیتی مشغول به کار بودند.
تامین بودجه
سازمانهای مردمنهاد بزرگ بودجههای سالانه چند میلیون دلاری دارند، به عنوان مثال، بودجه انجمن بازنشستگان آمریکا در سال ۱۹۹۹ بالای ۵۴۰ میلیون دلار بود.
بودجه مصرفی دیدبان حقوق بشر در سال ۲۰۰۳ ۷/۲۱ میلیون دلار آمریکا بود که کل این رقم به این سازمان اهدا شد. تامین چنین بودجههای کلانی مستلزم آن است که سازمانهای مردمنهاد تلاش فراوانی در خصوص جمع آوری اعانه از خود نشان دهند. بخش اعظمی از بودجه سازمانهای مردمنهاد از محل حق عضویت در سازمان، فروش محصولات (تجاری) کالا و خدمات، کمکهای مالی اعطا شده توسط موسسات بینالمللی یا دولتها و کمکهای مردمی تامین میشود. هدایای اتحادیه اروپا که بسیار زیاد اعطا میشود، نیز میتواند تامین کننده بودجه سازمانهای مردمنهاد باشد.
اگرچه اصطلاح 'سازمانهای مردمنهاد' تلویحاً بیانگر استقلال این سازمانها از دولت است، برخی از NGO به منظور تامین بودجه مورد نظرشان وابستگی شدیدی به دولت دارند. یک چهارم از درآمد ۱۶۲ میلیون دلاری موسسه خیریه آکسفام در سال ۱۹۹۸ از محل کمکهای دولت بریتانیا و اتحادیه اروپا تامین شد. ورلد ویژن که سازمان امداد و توسعه مسیحیان آمریکا است، کالاهایی به ارزش ۵۵ میلیون دلار از دولت آمریکا به عنوان کمک دریافت کرد. ۴۶ درصد درآمد انجمن پزشکان بدون مرز که برنده جایزه نوبل نیز شدهاست، از محل منابع دولتی میباشد.
نظارت و کنترل بر سازمانهای مردمنهاد
کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل در گزارشی که در مارس ۲۰۰۰ در خصوص اولویتهای اصلاحات سازمان ملل ارائه کرد، از مداخله در کمکهای بشردوستانه بینالمللی حمایت کرد و اعلام کرد که جامعه بینالملل 'حق محافظت' از مردم جهان را در برابر قوم کشی، کشتار جمعی و دیگر جنایات ضد بشری دارا میباشد. به دنبال آن گزارش، دولت کانادا پروژه مسئولیت محافظت را به راه انداخت و کلیات مداخله در کمکهای بشردوستانه را ترسیم کرد. دکترین R2P موارد استفاده وسیعی دارد که از میان جنجال برانگیزترین آنها میتوان به استفاده دولت کانادا از R2P برای توجیه دخالت در کودتا و حمایت از آن در هائیتی اشاره کرد.
چندین سال پس از R2P، جنبش فدرالیست جهانی مسئولیت حمایت و دخالت در جامعه مدنی را عملی کرد. جنبش فدرالیست جهانی سازمانی است که از «ایجاد ساختارهای دموکراتیک جهانی که پاسخگوی مردم جهان باشد» حمایت میکند و «خواستار تقسیم قدرت بینالمللی بین چند نهاد و سازمان مستقل است». هدف پروژه مذکور که در آن جنبش فدرالیست جهانی و دولت کانادا تشریک مساعی داشتند، آن است که اصولی را که در پروژه R2P اصلی تبیین شدهاست در مورد سازمانهای مردمنهاد به کار بندد.
ناظر سازمان غیر دولتی یک سایت محافظه کار طرفدار اسرائیل است که هدف ترویج و تشویق «NGOهایی که در مورد درگیری اعراب و اسرائیل مقید به بررسی و مباحثه انتقادی و پاسخگویی در برابر حقوق بشر هستند» را دنبال میکند. این سازمان با استناد به اینکه آکسفام و فورد فونداسیون بیش از اندازه ضد اسرائیلی هستند، مبارزاتی را بر ضد آنها ترتیب دادهاست که منجر به عذرخواهی رسمی از جانب و تغییرات عملی در آنها شدهاست.
دیدهبان سازمان غیر دولتی یکی از پروژههای موسسه تجاری آمریکا است که بر سازمانهای مردمنهاد نظارت دارد. این پروژه عمدتاً تحلیلی منفی از سازمانهای مردمنهاد محسوب میشود که معمولاً چنین تلقی میشود که در مسیر ترقی و رو به رشد در طیف سیاسی قرار دارند.
سازمانهای مردمنهاد هندی پورتال بیش از ۲۰۰۰ سازمان مردمنهاد است که با بخش اشتراکی در هندوستان کار میکند. این پورتال در مورد اینکه چگونه بخش اشتراکی از سازمانهای مردمنهاد به نفع برنامههای خود استفاده میکند، شناخت و رهنمودهایی به دست میدهد.
در سالهای اخیر، موسسات بزرگ زیادی به منظور جلوگیری از برخی فعالیتهای خاص سازمانهای مردمنهاد بر ضد رسوم و عملکرد شرکتها و موسسات به تقویت واحدها و بخشهای مختلف خود پرداختهاند. همانطور که منطق حکم میکند اگر موسسات و شرکتها با سازمانهای مردمنهاد کار کنند، سازمانهای مردمنهاد بر ضد موسسات و شرکتها فعالیت نخواهند کرد.
وضعیت قانونی
بر اساس قوانین بینالمللی سازمانهای مردمنهاد مانند دولتها اشخاص حقوقی نیستند. البته صلیب سرخ جهانی مستثنای از این قاعدهاست و به موجب قوانین بینالمللی شخص حقوقی تلقی میشود؛ چرا که این سازمان بر اساس کنوانسیون ژنو تشکیل شدهاست.
منتقدان زیادی چنین اظهار نظر کردهاند که هر چند سازمانهای مردمنهاد قصد و نیت خوبی داشتهاند، اما نتایجی که آنها به دست میدهند مخرب و ضد حکومتی است. آنها در مقام انتقاد میگویند امپریالیسم و سازمانهای مردمنهاد ارتبط وثیق و نزدیکی با یکدیگر دارند. منباب مثال، انجمن استعمارگری آمریکا یکی از اولین سازمانهای مردمنهاد اولیه بودهاست. نمونههای بارز دیگری را میتوان نام برد؛ از قبیل مبلغان مذهبی مسیحی در سراسر قاره آمریکا، آسیا و آفریقا که در دوران استعمارگری فعال بوبند. این سخن نیز گفته شدهاست که سازمانهای غیر مردمنهادی از این دست، قصد و نیت خوبی داشتهاند، اما نتایج و ماحصل کار آنها امپریالیستی از آب درآمدهاست.
نقد
من حیث المجموع در میان منابع مختلف ادبی، یک نگاه کلی مثبت نسبت به سازمانهای مردمنهاد وجود داشتهاست. اما چند شکایت مستقیم نیز مطرح شدهاست که مشکلات عملیاتی، تضاد و ناهمخوانیها، سوء استفاده از بودجه (برخی موارد بسیار فوق العاده)، و غیره را هدف انتقاد خود قرار دادهاند. چنین احساس میشود که مجموعهای از کارها و فعالیتها که به کنه 'صنعت کمک رسانی' نظر دارد به آهستگی در حال رشد و نضج گرفتن است. اگرچه اغلب ادبیات انتقادی موسسات چند جانبه و دوجانبه را هدف انتقاد خود قرار دادهاند، با این حال گاهی اوقات دیده میشود که راهبردهای عملیاتی سازمانهای مردمنهاد و تاثیرات سوء ناخواسته نیز مورد انتقاد قرار گرفتهاند.
در بسیاری از کشورهای در حال توسعه که اقتصاد ناکارآمدی دارند، وارد شدن در حوزه صنعت کمک رسانی سودآورترین کار برای جوانانی است که از دانشگاه فارغ التحصیل شدهاند. آز آنجا که سازمانهای مردمنهاد خدمات خود (از قبیل آموزش) را به صورت رایگان یا به نرخ یارانهای به عموم ارائه میکنند، بخش خصوصی قادر به رشد و تکامل نیست و توان رقابت موثر و کارآمد و پایدار را ندارد. هر زمان که سازمانهای غیر دولتی محصولات یا خدمات خود (مانند صنایع دستی، ارزش یابیها، حفاری چاه، مشاوره و غیره) را در ازای دریافت مبلغی به مردم عرضه میکنند، آنها ناخواسته برای مدتی با فعالان بخش خصوصی که ارائه کننده همان خدمات هستند، وارد رقابت میشوند. و در این رقابت از این امتیاز بسیار با ارزش برخوردار هستند که بودجه آنها از محل کمکهای مردمی تامین میشود و افرادی نیز حاضر هستند داوطلبانه و رایگان برای آنها کار کنند. اما موارد دیگری نیز در ارتباط با سازمانهای مردمنهاد وجود دارد که منشا نگرانی است: عضو گیری سازمانهای غیر دولتی (از طریق قوای سیاسی یا سایر قوا)، انحراف از مسیر و اهداف اولیه، تغییر خدمات اصلی ای که مبنای آن بودجهای که همیشه متغیر است، شفافیت، پاسخگویی، حرکت بر اساس اصولی که موسسان و بانیان کاریزماتیک پیشرو تعیین میکنند و در نهایت تنظیم راهبردها این سازمانها به جای آن که بر مبنای تعاریفی باشد که خودشان مقرر میکنند بر مبنای کمک مالی اعطا شده به آنها است. بعضاً دیده میشود که شکایتهایی بر ضد برخی از سازمانهای مردمنهاد تازه شکل گرفته مطرح میشود که آنها را به این متهم میسازد که با نیت کمک رسانی موجب وارد آمدن ضرر و زیان شده اند؛ در واقع این سازمانها نتوانستهاند پیچیدگی و ذوبطون بودن برخی مسائل را درک کنند و در نهایت بیش از از آنچه مفید و کمک رسان باشند، به دیگران صدمه زداهاند. اما با این حال، به طور کلی این سازمانها منابع فایده بخش و سودرسان مکملی محسوب میشوند که آن فاصلههای اجتماعی را که دولت یا بخشهای غیر انتفاعی نمیتوانند پر کنند، پر کرده و مرتفع میسازند.
تشکلهای مردمنهاد در ایران
در ایران به آن سازمان مَردُمنَهاد (به اختصار: سَمَن) یا تشکل غیر دولتی میگویند که به نظر میرسد باتوجه به بافت حکومت در ایران، که «دولت» بخشی از قوای حاکم میباشد، بهتر است از معادل سازمان غیر حکومتی استفاده شود.
سازمانهای مردمنهاد، اساساً با تاکید بر ۳ اصل داوطلبانه، غیر انتفاعی و غیر سیاسی تشکیل و تاسیس میشوند. بودجه سازمانهای مردمنهاد از راههای ذیل تامین میگردد:
کمک و هدایای مردمی
وقف و حبس
کمکهای مالی از سازمانهای دولتی و غیر دولتی
کمکهای مالی از سازمانهای بینالمللی (با رعایت مقررات مربوطه)
وجوه حاصل از فعالیتهای سازمان و انجام پروژه در چارچوب اهداف و اساسنامه و آیین نامه سازمان
حق عضویت در سازمان
بدیهی است هرموسسه یا بنیاد غیردولتی باتوجه به نیازاعضای خود، موضوع فعالیت مشخصی را پی میگیرد موضوعاتی مانند: دین، آموزش، بهداشت، محیط زیست، اشتغال، فرهنگ، هنر، جوانان، کودکان، زنان، سالمندان و یا موضوعات تخصصی و علمی.
به عقیده بعضی از صاحبنظران، تشکلهای مردمنهاد به چندین دلیل ممکن است شکل بگیرند که مهمترین آنها:
اهداف انسان دوستانه
احساس نیاز یا تجربه شخصی در برخورد با معضلات اجتماعی
دستورات و سفارشات بزرگان در نیکوکاری و حرکتهای انسان دوستانه
تشکلهای غیر دولتی برای ادامه فعالیت خود نیازمند ویژگیهایی هستند که ضامن بقا و موفقیت آنهاست که میتوان به رئوس آن اشاره کرد:
خودجوشی ونیازطبیعی-اهداف مشترک اعضا- قانونمندی- برنامه وفعالیت مدون- مشارکت وجلب مشارکت(عضوپذیری)- استقلال
سابقه تشکلهای مردم نهاد در ایران
مساجد، تکایا، هیاتهای مذهبی و قهوه خانهها را نهادهای غیردولتی سنتی قدیمی میدانند وپس ازآن صندوقهای قرض الحسنه، خیریهها، انجمنهای اسلامی وحتی دورههای فارغ التحصیلی در دوران بعدتر و سپس اتحادیهها، اصناف و نظامهای صنفی ومهندسی و غیره، شکلهای جدیدتر نهادهای مدنی هستند که البته رفته رفته میبایست ازدست مدیران نیمه دولتی خارج شوند.
تشکلها و قوانین مربوطه
آیین نامه تاسیس و فعالیت سازمانهای غیردولتی مورخه ۲۹/۳/۸۴ درآخرین روزهای دولت سید محمد خاتمی، بنا به پیشنهاد مورخه ۸/۵/۸۳ وزارت اطلاعات و به استناد اصل ۱۳۸ قانون اساسی تصویب و اجرایی شد. عناوینی چون «جمعیت»، «انجمن»، «کانون»، «مرکز»، «گروه»، «مجمع»، «خانه»، «موسسه» میتوانند بجای واژه «سازمان» و تشکلهای غیر دولتی بکار گرفته شوند. تشکلها میتوانند با موضوع فعالیت و اهداف مشترک با رعایت آیین نامه مذکوربه صورت شبکه درآیند و یا به عضویت سازمانهای بینالمللی درآیند. شبکهها یا حتی تشکلهای فعال در راستای تحقق خواستههای مشروع اعضای خود- بسته به اعتباروصلاحیت خودوگسترش فعالیت و تعامل آنها با دیگرتشکلها (کار جمعی تشکلها) - قابلیتهای قانونی بسیار دارند؛ از انتشار نشریه و برگزاری تجمع و گردهمایی تا تصمیم سازی و مشارکت در تصمیم گیریهای دولتی وحتی اعطای طرح و لوایح به دولت یا مجلس و حتی تقاضای اصلاح در قوانین موضوعه کشور.
صنعت مد جهان
امروزه مد یک صنعت جهانی است و در بسیاری از کشورهای بزرگ و پیشرفته جای پای
خود را محکم کرده است. بعضی از کشورها مراکز تولید انبوه هستند، به ویژه
اندونزی، مالزی، فیلیپین، چین، بنگلادش، کره جنوبی، اسپانیا، آلمان، برزیل و
هند.
پنج کشور در کل دنیا شهرت و اعتبار بین المللی در مد کسب کردهاند: فرانسه،
ایتالیا، انگلستان، ایالات متحده آمریکا و ژاپن. به تازگی ظهور طراحان بزرگی از
ترکیه و اسپانیا نیز باعث مطرح شدن این دو کشور شده است. همچنین پاکستان، هند و
رومانی نیز به دلیل داشتن طراحان بسیار با استعداد خود تا حدودی شناخته شده
هستند.
طراحی مد آمریکا
اکثر خانههای مد آمریکایی در نیویورک قرار دارند، اگرچه تعداد قابل توجهی
خانهٔ مد در لس آنجلس نیز وجود دارد که شامل درصد بالایی از پوشاک مد برتر، شیک
و لوکس هستند که در واقع در داخل آمریکا تولید میشوند. همچنین در نقاط دیگری
از آمریکا همچون میامی، شیکاگو، دالاس و به ویژه سانفرانسیسکو صنایع رو به رشدی
وجود دارد.
سبک طراحی مد آمریکایی تحت سلطهٔ لباسهای شهری، غیررسمی و معمولی است که منعکس
کنندهٔ شیوهٔ زندگی ورزشی، آگاه به بهداشت و سلامت شهرنشینان آمریکایی است.
کلیر مک کاردل (به انگلیسی: Claire McCardell) یک طراح معروف آمریکایی بود که
در تعیین گرایش مد متاثر از لباسهای ورزشی روزانه در دههٔ چهل و پنچاه میلادی
نقش به سزایی داشت و در دهههای اخیر بسیاری از طرحهای او دوباره احیا
شدهاند.
طراحی مد انگلستان
لندن مدت بسیار مدیدی است که بزرگترین سرمایهٔ صنعت مد بریتانیاست و دارای طیف
گستردهای از طرحهای خارجی است که با سبکهای مدرن بریتانیایی ادغام شدهاند.
طراحی معمول انگلیسی بسیار شیک است اما در عین حال اخیراً ابتکار و نوآوریها
بسیار غیر متعارف شدهاند و سبک سنتی تبدیل به ترکیبی با تکنیکهای مدرن شده
است. در صنعت مد و طراحی لباس بریتانیا، سبکهای قدیمی و ماندگار که هنوز هم
پرطرفدار هستند نقش بسیار پررنگی بازی میکنند. متخصصین مد انگلستان با تلفیق و
تطبیق مدهای قدیمی و جدید باعث شدهاند سبک بریتانیایی منحصر به فرد و دارای
زیبایی بوهمیایی باشد به طوری که بسیاری از مراکز مد دیگر سعی در تقلید از سبک
بریتانیایی دارند.
مد ایرلندی(طراحی و سبک) نیز به شدت از روند مد بریتانیا تاثیر گرفته است.
مارکها و طراحان معروف بریتانیا شامل بربری(به انگلیسی: Burberry)، الکساندر
مک کوئین (به انگلیسی: Alexander McQueen)، مالبری (به انگلیسی: Mulberry)،
استلا مک کارتنی(به انگلیسی: Stella McCartney) و ویوین وست وود(به انگلیسی:
Vivienne Westwood) است.
طراحی مد فرانسه
اکثر خانههای مد فرانسوی در پاریس واقع شدهاند که پایتخت مد این کشور نیز
میباشد. به طور سنتی مد فرانسوی شیک، مطابق مد روز، زیبا، باشکوه، دلفریب و
همراه با زیورآلات شیک (به انگلیسی: Chic) شناخته میشود، اگرچه دیده بان جهانی
زبان (به انگلیسی: Global Language Monitor) به مد فرانسوی رتبهٔ سوم را در
رسانهها اختصاص داده شده، این رتبه به این معناست که مد فرانسوی در سطح بین
المللی بعد از میلان و نیویورک(دو کشور اول لیست) بیش از هر کشور دیگری تحسین
برانگیز است.
طراحی مد ایتالیا
میلان پایتخت اصلی مد ایتالیا است. بسیاری از طراحان مد سابق ایتالیا در رم
هستند، با این حال میلان و فلورانس پایتختهای فعلی مد این کشور بوده و محل
برگزاری نمایشگاههای مد و مجموعههای لباس هستند. سبک طراحی ایتالیایی
نمایانگر ظرافت و شکوه لباسهای عادی است که با پارچههای مجلل و ارزنده و دوخت
با کیفیت درست شدهاند.
طراحی مد سوئیس
بسیاری از خانههای مد سوئیس در زوریخ واقع شدهاند. نگاه و سبک طراحان سوئیسی
در مد تا حد زیادی متاثر از باشگاههای رقص است، طراحی سوئیسی شامل لباسهای
معمولی اما ظریف، شیک و مجلل با دخالت محسوس هارمونی است.
طراحی مد ژاپن
اغلب خانههای مد ژاپنی در توکیو هستند. لباسهای سبک ژاپنی شل و گشاد و بدون
ساختارند که ناشی از برشهای پیچیده است. پارچهها معمولا به رنگهای تیره و
سایه دار متمایل هستند و جنس الیاف لطیف بوده و دارای بافت طرح دار هستند.
یوجی یاماموتو (به انگلیسی: Yohji Yamamoto)، کنزو(به انگلیسی: Kenzo) و ایسی
میاکی (به انگلیسی: Issey Miyake) از طراحان مطرح ژاپنی هستند، از دیگر مشاهیر
مد ژاپنی میتوان به ری کاواکوبو(به انگلیسی: Rei Kawakubo) اشاره کرد که طراح
مارک کوم دی گاروسن(به فرانسوی: Comme des Garçons) است و همچنین مبتکر روش
جدیدی در برش پارچه که با روش نوآورانهای که مادلین ویونه (به فرانسوی:
Madeleine Vionnet) در سال ۱۹۳۰ میلادی ابداع کرد قابل مقایسه است.
طراحی مد شوروی
مد در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تا حد زیادی دنباله رو گرایشهای مد در
دنیای غرب بود. با این حال، این گرایشها همواره توسط ایدئولوژی دولت
سوسیالیستی تعدیل شده و متاثر از آن بود. علاوه بر این کمبود کالاهای مصرفی(به
انگلیسی: Consumer goods) بدان معنی بود که عموم مردم به مدهای از پیش آماده
شده به راحتی دسترسی نداشتند.
سیاست اقتصادی جدید (دههٔ ۱۹۲۰)
سیاست اقتصادی جدید این دوره جوازی بود برای تجارت خصوصی و باعث شد مدهای غربی
به اتحاد جماهیر شوروی راه پیدا کنند. با این حال، ایدئولوژی بلشویکی مصرف مد
غربی را به عنوان یک عمل فی نفسه سرمایه داری، نامشروع میپنداشت و با آن مخالف
بود زیرا سیستم مد غربی بر وضعیت اقتصادی مردم و تفاوتهای جنسیتی تاکیید داشت.
در اوایل دههٔ ۱۹۲۰ مجلههای نزدیک به دولت، نظیر مجلهٔ زنان کارگر و مجلهٔ
زنان دهقان گفتمان جدیدی در زمینهٔ مد پوشاک مطرح کردند، عکس روی جلد این مجلات
زنانی بودند که لباس کار ساده به تن داشتند، اگرچه در صفحات همین مجلات اغلب
آگهیهایی برای شرکتهای خصوصی که لباسهای تجملی و شیک میفروختند مشاهده
میشد. با این حال در سال ۱۹۲۷ پیام این مجلات همچنان مطابق گذشته این بود که
زنان باید برای توانایی خود در کار مورد قضاوت قرار بگیرند و نه برای ظاهرشان.
مد به عنوان حامی زیبایی، یک پدیدهٔ بورژوازی، مخل و مضر برای جامعهٔ
سوسیالیستی محسوب میشد.
در همین حال دولت حکم اجرای پروژههایی را داد تا توسط آن سبک جدیدی برای پوشش
مردم در شوروی سوسیالیستی پیاده شود. طی این طرح، لباسهای سنتی، فرمهای جنبش
کنستراکتیویسم و تاسیسات فناوری گرایانه جلب شدند. کنستراکتیویستهایی همچون
واروارا استپانووا (به انگلیسی: Varvara Stepanova) و الکساندر رادچنکو(به
انگلیسی: Alelsandr Rodchenko) توافق داشتند که مدهایی که توسط بازار هدایت
میشوند ذاتاً مضرند. آنها با تکیه بر هندسهٔ سادهای از کوبیسم به دنبال طراحی
لباسهایی بودند که کاربردی، به راحتی به میزان انبوه قابل تولید و حتی گاهی هم
زنانه و هم مردانه (به انگلیسی: Unisex) باشند. اما این شیوه برای تولید لباس
با توجه به عدم وجود مواد و ماشین آلات مناسب نتوانست مطالبات مخاطبان
پرولتاریایی که این طرح برایشان در نظر گرفته شده بود را رفع کند. طرحها تنها
برای بخش مرفه طبقهٔ روشنفکر قابل استفاده بودند که آنها هم در نهایت مدهای
غربی را به مدهای به شدت آزمایشی داخلی ترجیح میدادند.
دورهٔ استالین
در دوران استالین احساسات ضد مد از بین رفت. مجلاتی که در گذشته توسط حزب
کمونیست اتحاد شوروی تحریم شده بودند، زیبایی و مد را به عنوان بخشی ضروری از
زندگی زنان شوروی ترویج میکردند. "مجله زنان رابوتنیتسا" (به انگلیسی:
Rabotnitsa) وضعیت مد و خانههای مد تازه افتتاح شده در سراسر شوروی را تقریباً
به طور منظم در هر شمارهٔ خود گزارش میکرد.[۲۹]"مجله کرستیانکا" (به انگلیسی:
Krest’yanka) نیز برای نمایشهای لباس و مدهای جدید شمارههای خود را حتی به
حومه شهرها و روستاها میفرستاد. ترویج زیبایی شناسی به شدت ارتقا یافته بود و
تنوع آن حتی شهرهای لهستان را در بر گرفته بود.
این بهره مندی و علاقهٔ جدید در مد به ژوزف استالین منتسب شد که مدعی بود
"زندگی بهتر و شادتر شده است". اما تصاویر زنان ساده و دهقانان ماهر به عنوان
اثر سوسیالیسم در به وجود آمدن فقر در ذهنها ماندگار شده بود. با این حال هنوز
لباسهای زیبا و مد به مثابه نشانهای از فرهنگ و کیفیت زندگی برتر تحت لوای
سرمایه داری برداشت میشد. در پنج سال دوم دهه ۳۰ میلادی جنبش استاخانویت (به
انگلیسی: Stakhanovite)از نخستین نمونههایی بود که کارگرهای موفق را با
استانداردهای ظاهری بالایی برای کار نشان میداد. آنها اغلب سوژهٔ عکاسی از
لباس کار زیبا هنگام کار در کارخانه میشدند.
اما در واقعیت، مد تبلیغ شده توسط دولت مورد پسند اکثر شهروندان نبود، معنای
این نارضایتی این بود که صنعت شوروی قادر به تولید لباسهای شیک در مقادیر قابل
توجه نبود و پوشاک تولید شده در دسترس عموم مردم قرار نداشت. در طول جنگ جهانی
دوم رشد صنعت مد اتحاد جماهیر شوروی با وقفه مواجه شد. اگر یک شهروند متوسط
اتحاد جماهیر شوروی یک لباس شیک میخواست معمولاً مجبور به پرداخت هزینهٔ گزافی
به یک خیاط خصوصی میشد. مد روز به روز (به انگلیسی: Day-to-day fashion)
غالباً تبدیل به تولید شخصی شده بود؛ مجلات نیز همواره به زنان توصیه میکردند
که تحت روشهای خودت انجام بده خودشان نیازهای پوششان رابرطرف کنند.
دورهٔ خروشچف
خروشچف (به انگلیسی: Khrushchev) بازار داغ مدهای غربی را به رسانههای داخلی
برد. روزنامه نگاران برای تهیه گزارش از آخرین اخبار بین المللی گرایشها و
روند مد به خارج از کشور فرستاده میشدند.[۳۹] با این حال صاحبان موسسات مد
دولتی و مجلات این گرایشها را به صورت تعدیل شده و آنطور که باب میل دولت بود
به مخاطبان شوروی ارائه میکردند. مدهای زودگذر به نفع سبکهای کلاسیکی که
مدتهای طولانی اجرا شده بودند رد میشدند. به علاوه بر اعتدال و عفت تاکید
میشد. برای مثال طرحهای سبک کوکو شانل به عنوان نماد مد ساده، ماندگار و کمال
گرا به طور ویژهای مورد تحسین قرار گرفت. مقالهای در نیویورک تایمز در سال
۱۹۵۹ مدهای اتحاد جماهیر شوروی را "تقلید ناشیانه از مدهای منسوخ شدهٔ غربی"
نامید. با این حال رشد این سبکها و قرار گرفتنشان در دسترس عموم در حال افزایش
بود، فروشگاههایی مانند "جی یو ام"(GUM) که به تازگی بازگشایی شده بودند مدهای
جدید را ارائه میکردند اما با قیمتهای بالا میفروختند. رویکرد جدید دولت
نسبت به مد به دقت محاسبه میشد. ترویج مدهایی با قیمتهای سرسام آور و گزاف که
در دوران استالین رخ داده بود در تضاد با در دسترس بودن واقعی منجر به خشم
عمومی شده بود. در زمان خروشچف صنعت دولتی پوشاک هنوز هم قادر به تولید انبوه
لباسهای شیک نبود. به هر حال مدهای ساده شده، مردود سازی مازاد و قیمتهای
بالا به این صنعت اجازه داد که تا اندازهای بر تقاضای مصرف کنندگان نظارت
داشته باشد. اوایل دهه ۱۹۶۰ استانداردهای طبقه متوسط برای مد همچون "مد خیابان
مسکو" چنان افزایش یافت که تقریباً از مد شهرهای غربی غیر قابل تشخیص بود. در
همان زمان جنبشهای مد پادفرهنگ (به انگلیسی: counterculture) مثل هیپیها در
گروههای بسیاری از نخبگان جوان شکل گرفت."استیلیاگی"(به انگلیسی: Stilyagi) یا
"شکارچیان سبک" که لقبی موهن بود برای جوانانی که بیش از حد پیرو مد بودند، در
اصل بر تصاویری که آنها از رسانهها و مدهای غربی (به ویژه آمریکایی) داشتند
استوار بود. مردها اقلامی مانند تی شرتهای هاوایی (دارای طرحها و رنگهای
شاد)، عینکهای آفتابی و شلوارهای تنگ و کفشهای نوک تیز میپوشیدند و زنان
علاقه مند به استیلیاگی دامنهای کوتاه(مینی ژوب) و لباسهایی که تا حدودی
ظاهری کودکانه داشتند میپوشیدند. این مدها برچسب افراطی را خوردند و گروهای
جوانان اتحادیه کمونیستهای کمسومول اتحاد جماهیر شوروی به مخفیگاههای
استیلیاگی یورش میبردند و موهای زنان و پاچههای شلورهایشان را میبریدند.
دورهٔ برژنف(۱۹۷۰−۱۹۸۰)
تا اواخر دههٔ شصت میلادی، موسسات مد جماهیر شوروی، مانند "ادارهٔ امور مد
متمرکز" (ODMO)، به طور فزایندهای از گرایشهای جدید غربی استقبال میکردند،
با این حال در آن زمان هنوز داشتن مد متمایز برای اتحاد جماهیر شوروی یک نیاز
محسوب میشد. برای مثال "مد فضا" (به انگلیسی: Space fashion) چیزی بود که در
آن زمان با ستایش پیروزی و پیشرفت علوم اتحاد جماهیر شوروی به طور مستقیم
برازندهٔ ایدئولوژی دولت بود. با این وجود واقعیت چیزی کاملاً متفاوت از
طرحهای موسساتی چون ODMO بود که آغوش به روی مد غربی گشوده بودند، صنعت شوروی
توانایی حفظ و ادارهٔ تقاضاها برای کالاهای شیک و لوکس را نداشت و همچنین وضعیت
تامین و عرضه به مغازهها و مراکز خرید در شوروی سابق بدتر از دیگر کشورهای
سوسیالیستی بود. مردم نیز از اقلام موجود در بازار ناراضی بودند. برای مثال
ترویج طرحهایی که نقش و نگارهای لباسهای سنتی و محلی روسیه مثل "دونیاشا"
"روباشکا" و "سرافان" را داشتند به هیچ وجه برای زنان شوروی خوشایند نبودند در
حالی که همین سبکها در نهایت در غرب به محبوبیتی بسیار بیشتر از خود اتحاد
جماهیر شوروی دست یافتند.
مد غربی برای طبقهٔ متوسط به مثابه بت بود و مردم به طور فزایندهای مسحورش شده
و آن را میپرستیدند؛ زیرا این قبیل مدها را می دیدند اما برایشان دست یافتنی
نبود. برای مثال شلوارهای جین آبی رنگ آمریکایی یکی از لباسهای بسیار خاص و
مورد پسند بود؛ از جهت دیگر فروشگاههای دست دوم فروشی که تنها در آنها میشد
لباسهای غربی پیدا کرد، فقط از یک منبع تامین میشدند و آن بازدیدکنندههایی
بودند که از غرب میآمدند و کالاها را با سود بالا وارد میکردند، یکی از
فروشگاههای زنجیرهای خرده فروشی به نام "بریوزکا" (به انگلیسی: Beryozka) نیز
دست به فروش لباسهای غربی زد اما تنها برخی از مردم مرفه که میتوانستند
مبادلات سنگین ارزی (به انگلیسی: Hard currency) انجام دهند و گواهی تبادل ارزی
داشتند، توانایی خرید از آنجا را داشتند، زیرا تنها شکل پرداخت در این فروشگاه
ارز و یا چک پولهای بانک وینیِسخترگ (به انگلیسی: Vneshtorgbank) بود،
گواهینامهٔ مبادلات ارزی و لباسهای غربی در بازار سیاه نیز پیدا میشدند.
دورهٔ گورباچف (دههٔ ۱۹۸۰)
در این دوره تحت پروستریکا(بازسازی اقتصادی)، تنوع در مد تبدیل به امری قابل
قبول شد. در سال ۱۹۸۷ گورباچف اجازهٔ انتشار و توزیع نسخهٔ روسی مجله بوردا را
صادر کرد. یک سال بعد مجلهٔ ژورنال مد (به انگلیسی: Zhurnal Mod) اجرای جدیدی
را به عنوان اولین مجلهٔ مد "شایسته" در اتحاد جماهیر شوروی شروع کرد. اگرچه
تمام سبکهای مد را ادارهٔ امور مد متمرکز ارائه میکرد.
زمانی که کنفرانس حزب نوزدهم در تابستان ۱۹۸۹ برگزار شد، به منظور افزایش تولید
کالاهای مصرفی مصوبهای مورد توافق قرار گرفت که لباسهای شیک نیز به طور خاص
در آن ذکر شده بود، با وجود اینکه طرفداران مد در بالاترین سطح از بوروکراسی
قرار داشتند اما تغییرات واقعی در تولید به مرحلهٔ اجرا نرسید. وزارت صنایع نور
برای ساخت محصولات جدید سهمیه تعیین میکرد اما کارخانههای نساجی به جای تولید
محصولات الگوهای قدیمی را بازیافت میکردند. ضمن اینکه آرامش از سانسور تحت
گِلاسنوست باعث شد مردم طبقهٔ متوسط بیش از پیش نسبت به همتایان غربی خود حساس
شوند. آنها احساس میکردند مستحق پوشیدن لباسهای شیک به عنوان نمادی از منزلت
هستند با این حال کماکان بدست آوردن آن چیزی نبود که به راحتی میسر شود.
طراحی مد به سبک ایرانی
دورهٔ قاجار
مدگرایی و مد در ایران از زمان قاجار و با سفر ایرانیان به غرب آغاز شد. در آن
زمان درباریان به دنبال توسعهٔ روابط دیپلماتیک با قدرتهای اروپایی طی سفر به
اروپا برای نخستین بار با پوششهای غربی آشنا شدند، همچنین دانشجویانی که برای
ادامهٔ تحصیل به اروپا رفته بودند نیز زمینهٔ تغییر دیدگاه نسبت به سبک پوشش را
فراهم آوردند.
پیش از دورهٔ قاجار اطلاع از لباسهای اروپایی در میان زنان ایرانی محدود بود.
عمدهٔ اروپاییان، دیپلماتها، سربازان و تاجرانی که به اصفهان(پایتخت صفویان)
سر میزدند مرد بودند، طبیعتا آنها جامه اروپایی بر تن داشتند اما زمانی که
لازم بود لباس ایرانیان را میپذیرفتند. جامه زنان اروپایی از طریق تصاویر
وارداتی از زیباییهای مد روز شناخته میشد. تصاویری که همزمان توسط هنرمندان
ایرانی که تخصصشان در نقاشی از چهره برای آلبوم مشتریهایشان بود، گرتهبرداری
میشد.